درباره كتاب 'تو نخ بابام: بابام میگه [...]':
نویسنده کتاب زمانی معروف میشود که در وب سایت توئیتر ارائه مطالبی طنزآمیز را تحت نام @shitmydadsays از قول پدرش آغاز میکند. این مطالب آنقدر طرفدار پیدا میکند که در مدتی کوتاه تعداد بینندگان او را به بیش از 3 میلیون نفر میرساند. استقبال غیرقابل انتظار از مطالبی که هالپرن در توئیتر منتشر کرد باعث شد تا او این کتاب را براساس همان مطالب منتشر کند. کتاب پس از انتشارش هفتهها در فهرست پرفروشترین کتابهای ایالات متحده قرار داشته است.
اولین مطلب کتاب با عنوان "زود قضاوت نکن!" با این جملات آغاز میشود:
"- چی شد که خیال کردی بابابزرگ میخواد تو اتاق تو بخوابه!
تابستون سال 1987 بود. اون موقع من شش سالم بود. پسر عموم داشت ازدواج میکرد. اونا تو یه مزرعه زندگی میکردن. ما تو شهر بودیم. بابام به این نتیجه رسید که هیچ راهی نداره مگر اینکه برای خرج سفر هوایی خودش، مامانم، من و دو تا داداشام یه هزار دلاری کنار بذاره. به مامان گفت: "من برای چی باید دویست دلار پیاده شم تا یه بچه فسقلی شش ساله بتونه بره عروسی؟ خیال میکنی واسه جاستین مهمه؟ تا همین دو سال پیش شلوارشو خیس میکرد. ولی چارهای نداریم. اگه همه دارن میرن ما هم مجبوریم بریم."
و رفتیم …
من داشتم میون دو تا برادرهای دیلاقم له میشدم. دان، اون موقع شونزده سالش بود و ایوان چهارده سالش. ما، رو صندلی عقب تاندربرد مدل 82 بابا نشسته بودیم. مامان جلو سوار شد و بابا پشت فرمون نشست و اینجوری بود که سفر هزار و هشتصد مایلی ما شروع شد ..."